نصیحت نامه
نوشته های خودم
|
||
چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : سید جعفر راکبیان
یاد روز حافظ . . .. . . هرسال بیستم مهر که می شد از صداوسیما مراسم بزرگداشت حافظ را که می شنیدم و می دیدم دلم می سوخت که چرا من آن جا نبودم و پیش خود مجسم می کردم فضای آرامش بخش و شاعرانه ی آرامگاه لسان الغیب را که با رایحه ی شعر و موسیقی عطر آگین شده و واژه های دلنشین غزلیات حافظ را که در فضا طنین افکن گردیده و گوش جان را محظوظ این همه زیبایی نموده و خود را می دیدم که چشم ها را بسته در عالم خیال بر ابرهای زیبا و سیال شعر روان در عالم معنا و مست از شور عشق پرواز کنان آسمان آبی صداقت را در می نوردیدم و جامی چند از شراب ارغوانی عرفان را می نوشیدم و سرمست و فارغ البال از لذائذ معنوی بهره ها می بردم . . . . تا این که امسال یعنی بیستم مهر ماه سال نود به طریق دوست و آشنایی کارتی تهیه و دعوت شدم ، خوشحال و مسرور از این که من هم در این بزرگداشت سهمی خواهم داشت به سمت آرامگاه رفتم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد داربست های تعبیه شده جلو آرامگاه بود که با پلاستیک های آبی رنگی محصور شده بود و من متعجب که این چه موقع تعمیرات است که خیلی زود به اشتباهم پی بردم و متوجه شدم که این کار به خاطر مسایل امنیتی شکل گرفته و حالا این که چرا از این ابزار و این رنگ . . . . خدا می داند .. دومین مسئله ای که دریافتم بگیر و ببندی بودکه به خاطر تشریف فرمایی رئیس جمهور بر آن منطقه حکمفرما بود و می بایستی از میان نیروهای مخصوص امنیتی عبور می کردم ، که تلفن همراه که هیچ حتی اجازه ی بردن ریموت کنترل ماشین را هم نداشتم و سیل مردم را میدیدم که پشت این دروازه های امنیتی ایستاده و هر کسی سعی می کرد خود را به طریقی به داخل آرامگاه برساند و من اول فکر کردم که حافظ چقدر عاشق سینه چاک دارد ولی بعد متوجه شدم که خیر ، این کسانی که سعی می کردند بدون کارت و بدون دعوت وارد شوند فقط می خواستند از حضور رئیس جمهور بهره جسته و نامه ها و تقاضاهای خود را به دست ایشان یرسانند وگرنه کاری به برنامه و حافظ و شعر و و و و ندارند و همین افراد در طول حضورشان در محل بارها و بارها آرامش موجود را با سر و صدا و بعضاً با داد و فریاد به هم زدند . به هر صورت بنده نیز وارد شده و از ساعت هفت که قرار بود برنامه ها آغاز شود تا ساعت هشت و ده دقیقه که آقای رئیس جمهور و اطرافیان تشریف آوردند و برنامه شروع شد نه ترنمی ازموسیقی به گوش من خورد و نه صدای آوای شعری از بلندگوها پخش شد ، فقط و فقط همهمه بود شوخی هائی که افراد حاضر می کردند و مزه پرانی های غالباً بی مزه ای که به گوش می خورد . ولی من هم چنان امیدوار که چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند و به طور حتم برنامه هائی در خور و شایسته ، آن هم بر آرامگاه کسی که گفته بر سر تربت ما بی می و مطرب منشین اجرا خواهد شد و از این برنامه های لذت بخش استفاده خواهم کرد . ولی متاسفانه هیچ برنامه قابل توجهی به غیر از شعرخوانی و اجرای چند سرود توسط بچه هاو تکرار برنامه ی مشاعره توسط آقای دکتر آذر وجود نداشت و تنها خواندن متن هایی کلیشه ای در مورد حافظ توسط استاندار و وزیر ارشاد و رئیس جمهور صورت گرفت که متاسفانه استاندار فارس ظاهراً یک بار هم از روی متن نخوانده بود و با تپق های فراوان و خواندن اشتباه آن هم از روی کاغذ لبخند را بر روی لب های حاضرین آورد . به هر حال آن چه را توقع داشتم انجام نشد هرچه نشستم چیزی گیرم نیامد و من که با خیال های خوشی به این مکان آمده بودم دست از پا دراز تر و با سگرمه های درهم آرامگاه را ترک گفته به منزل مراجعت نمودم . من این سخن بنوشتم چنانکه غیر ندانست – تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() آرشيو وبلاگ
![]() ![]() پیوندهای روزانه
![]() ![]() پيوندها
![]()
![]() ![]() ![]() |
||
![]() |